کد مطلب:276435 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:109

کشف و برطرف کردن ناراحتی ها از مؤمنین
امام عصر - عجّل اللَّه فرجه الشریف - با دعا كردن برای مؤمنین به طور عموم از آن ها بدی ها و ناراحتی ها را دور می سازد، و به طور خصوص نیز افرادی كه به آن حضرت توسّل جسته و به آن بزرگوار پناهنده شده اند و از شرّ بدی ها و تلخی ها رهایی یافته اند، بیش از شماره اند. از جمله:

جریان اوّل: عالم كامل مجلسی رحمه الله در مجلد نوزدهم بحار به چند طریق از ابوالوفاء شیرازی نقل كرده كه گفت: در كرمان به دست ابن الیاس اسیر بودم، او مرا به زنجیر كشیده بود كه خبردار شدیم تصمیم گرفته مرا به دار آویزد، پس امام زین العابدین علی بن الحسین علیهما السلام را به درگاه خداوند - عزّوجلّ - شفیع بردم. به خواب رفتم، رسول خداصلی الله علیه وآله را در خواب دیدم كه به من فرمود: در هیچ كدام از رویدادهای دنیا به من و دخترم و فرزندانم متوسّل مشو، بلكه برای آخرت و آنچه از ثواب از درگاه خداوند می خواهی به ما متوسّل شو، امّا برادرم ابوالحسن برای تو انتقام می گیرد از كسی كه به تو ظلم كرده.

عرض كردم: یا رسول اللَّه! مگر نه این است كه به فاطمه ظلم شد و او صبر كرد و حقّ خودش را نیز غصب كردند صبر كرد، پس چطور برای من از كسی كه به من ظلم كرده انتقام می گیرد؟

فرمود: این پیمانی بود كه من با او عهد كرده بودم و دستور من بود كه به ناچار آن را می بایست عمل می كرد كه حقّ آن را هم ادا نمود ولی حالا، وای بر كسی كه به دوستانش متعرض شود، و امّا علی بن الحسین؛ برای نجات از چنگال پادشاهان و سلاطین و مفسده شیاطین. و محمد بن علی و جعفر بن محمد؛ برای آخرت. و موسی بن جعفر؛ عافیت را از او بخواه. و علی بن موسی؛ برای ایمن بودن در سفرهای دریا و خشكی به او متوسّل شو. و محمد بن علی؛ روزی را به وسیله او از درگاه خداوند متعال بخواه. و علی بن محمد؛ برای انجام دادن مستحبّات و نیكی به برادران ایمانی. و حسن بن علی؛ برای آخرت. و امّا



[ صفحه 333]



حضرت حجّت؛ هنگامی كه شمشیر دم حلقت رسید - در این هنگام آن حضرت صلی الله علیه وآله به گلوی خود اشاره كرد - پس به او استغاثه كن و پناهنده شو كه او به فریادت می رسد، و او پناهگاه است برای كسی كه به او پناهنده شود.

پس گفتم: ای مولای من؛ ای صاحب زمان من! به تو پناهنده ام، ناگاه شخصی را دیدم از آسمان فرود آمد بر اسبی سوار و به دستش حربه ای آهنین (یا نورانی) بود، عرض كردم: ای مولای من! شرّ كسی كه مرا اذیّت می كند از من دفع فرمای. فرمود: دفع كردم، من درباره تو به درگاه خداوند - عزّوجلّ - دعا نمودم و خداوند دعایم را مستجاب كرد. چون صبح فرا رسید، ابن الیاس مرا فراخواند و زنجیر از من برداشت و خلعت عطا كرد و گفت: به چه كسی توسّل جستی؟ گفتم: به كسی استغاثه كردم كه پناه پناهندگان است، تا این كه او از پروردگارش برای من درخواست خلاصی كرد، والحمد للَّه ربّ العالمین. [1] .

جریان دیگر: در مجلد سیزدهم بحار از پدرش عالم عادل مولانا محمدتقی معروف به مجلسی اوّل نقل كرده كه گفت: در زمان ما مرد شریف صالحی بود كه امیر اسحاق استرآبادی نام داشت. او چهل حج را پیاده بجای آورده بود، و در مردم شهرت داشت كه زمین برای او نورِ دیده می شود. در یكی از سال ها به شهر اصفهان وارد شد، من نزد او رفتم و از شهرتی كه درباره او بود از وی سؤال كردم. به من گفت: سبب این شایعه آن است كه یكی از سال ها كه من با حاجیان به سمت بیت اللَّه الحرام در حركت بودم، وقتی به جایی رسیدیم كه از آن جا تا مكه هفت یا نُه منزل راه بود، من برای بعضی امور از قافله عقب افتادم تا این كه كاروان از نظرم ناپدید شد، راه را گم كردم حیرت زده، تشنگی هم بر من غالب گشت تا جایی كه از زندگی دست شستم، فریاد زدم: «یا صالِحُ؛ یا أَباصالِحِ! أَرْشِدُونا إِلَی الطَّرِیق یَرْحَمُكُمُ اللَّهُ»؛ ای صالح؛ ای اباصالح! ما را راهنمایی كنید خداوند شما را رحمت كند.

ناگهان در آخر صحرا شبحی نمودار شد تا دقت كردم در مدت كوتاهی كنارم رسید، دیدم جوانی خوش صورت، پاكیزه لباس، گندمگون، در قیافه شریفان است، سوار شتر بود و ظرف آبی در دست داشت. بر او سلام كردم، جواب سلامم را داد و فرمود: تو تشنه ای؟



[ صفحه 334]



عرض كردم: آری. ظرف آب را به من داد آشامیدم، سپس فرمود: می خواهی به كاروانت برسی؟ عرض كردم: آری. پشت سر خودش سوارم كرد و به سوی مكّه حركت فرمود، عادت من این بود كه هر روز حرز یمانی را می خواندم، آن وقت هم به خواندن آن پرداختم، در بعضی جاها می فرمود: چنین بخوان.

دیری نگذشت كه به من فرمود: این جا را می شناسی؟ نگاه كردم، دیدم در ابطح هستم، فرمود: پیاده شو، چون پیاده شدم پشت كردم، او از نظرم غایب شد، در آن هنگام دانستم كه او قائم علیه السلام بوده، بر مفارقتش تأسّف خوردم و از این كه او را نشناختم متأثّر شدم پس چون هفت روز گذشت، كاروان ما به مكّه رسید مرا آن جا دیدند - با این كه از زنده بودنم نامید شده بودند - لذا به داشتن «طیّ الارض» مشهور شدم.

مجلسی در بحار می گوید: پدرم فرمود: حرز یمانی را نزد او خواندم و آن را تصحیح كردم، و شكر خدای را كه به من اجازه هم داد. [2] .

جریان دیگر: عالم عامل میرزا حسین نور در كتاب جنّة المأوی به نقل از كتاب كنوز النجاح شیخ جلیل امین الاسلام فضل بن الحسن طبرسی روایت كرده كه گفت: دعایی است كه حضرت صاحب الزمان - علیه صلوات اللَّه الملك المنّان - به ابوالحسن محمد بن احمد بن ابی لیث رحمه الله تعلیم فرموده، ابوالحسن از ترس كشته شدن به قبرستان قریش در بغداد فرار كرده بود كه به بركت این دعا نجات یافت. ابوالحسن می گوید: آن حضرت - صلوات اللَّه علیه - به من آموخت كه چنین بگویم:

«اَللَّهُمَّ عَظُمَ البَلاءُ، وَبَرِحَ الخَفاءُ، وَانْقَطَعَ الرَّجاءُ، وَانْكَشَفَ الغِطاءُ، وَضاقَتِ الأَرْضُ وَمُنِعَتِ السَّماءُ، وَأَنْتَ المُسْتَعانُ وَإِلَیْكَ المُشْتَكی، وَعَلَیْكَ المُعَوَّلُ فِی الشِّدَّةِ وَالرَّخاءِ. اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ، أُولِی الأَمْرِ الَّذِینَ فَرَضْتَ عَلَیْنا طاعَتَهُمْ، وَعَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُمْ، فَفَرِّجْ عَنَّا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلاً قَرِیباً، كَلَمْحِ البَصَرِ، أَوْ هُوَ أَقْرَبُ یا مُحَمَّدُ یا عَلِیُّ، یا عَلِیُّ یا مُحَمَّدُ، اِكْفِیانِی فَإِنَّكُما كافِیانِ، وَانْصُرانِی فَإِنَّكُما ناصِرانِ. یا مَوْلایَ، یا صاحِبَ الزَّمانِ، اَلغَوْثَ اَلغَوْثَ اَلغَوْثَ، أَدْرِكْنِی أَدْرِكْنِی أَدْرِكْنِی، اَلسَّاعَةَ اَلسَّاعَةَ اَلسَّاعَةَ، اَلعَجَلَ اَلعَجَلَ اَلعَجَلَ...»؛

پروردگارا! بلا و گرفتاری بزرگ شد، و [با آزمایش هایی كه پیش آمد] امور مخفی



[ صفحه 335]



آشكار گشت، و امید قطع گردید، و پرده ها بالا رفت، و زمین بر ما تنگ شد، و آسمان رحمتش را برید، و شكوه به درگاه تو داریم ای پروردگار، و در سختی ها و آسانی ها تكیه بر تو است. بار الها! پس بر محمد و آل محمد درود بفرست، اولوالامر [و سرپرستانی] كه اطاعتشان را واجب ساخته ای، و بدین وسیله مقام و منزلتشان را به ما شناسانده ای، پس تو را به حقّ آنان كه ما را گشایشی عطا كنی، گشایش سریع و زودرسی همچون یك چشم برهم زدن یا نزدیك تر، ای محمد، ای علی؛ ای علی، ای محمد؛ مرا كفایت كنید كه شما كفایت كننده هستید، و مرا یاری كنید كه شما یاری كننده اید. ای آقای من، ای صاحب الزمان پناه، پناه، پناه، مرا دریاب، مرا دریاب، مرا دریاب، همین ساعت، همین ساعت، همین ساعت، به زودی، به زودی، به زودی...

راوی گوید: آن حضرت علیه السلام هنگامی كه می گفت: «یا صاحب الزمان» به سینه خود اشاره می كرد. [3] .

می گویم: اگر خواسته باشید گوشه ای از این مطالب را دریابید كتاب «النجم الثاقب» را مطالعه كنید، خدای تعالی مؤلفش را بهترین پاداش دهد.


[1] بحار الانوار: 35:94.

[2] بحار الانوار: 175:52.

[3] جنة المأوي: 275، حكايت چهلم.